روزهای مانده به آغاز...
سلام گل قشنگ رویاهای مامان و بابا ، با روزهای مانده به آغاز چه می کنی من هر شب وهر روز در انتظار دیدن روی ماه تو هستم ... نمی دانی که چقدر بیتاب در آغوش گرفتن یک میوه عشقم که بعد از 9 سال اینک می خواهم این میوه عشق را در آغوش بفشارم اینک مرا تشنه دیدار خود کرده ای . من تمام این لحظات را به خاطره که نه به خاطر خود می سپارم ،عزیزترین هدیه خداوندی از یک عشق پاک . امروز که تو پسر مائی و بعد ها این مطالب را خواندی مثل پدرت باش عاشق خانواده و مهربانو دوست داشتنی مثل پدری که عاشقانه دوستش دارم ، هر ثانیه دلتنگ نبودنش در خانه کوچکمان که حالا بوی تو می دهد ... من از هم اکنون خودم را برای ورود بهاریت آماده می کنم...
نویسنده :
ღ نانی ღ
15:36