مانیمانی، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

❤ مانی...تنها بهانه زیستن ❤

روزهای مانده به آغاز...

  سلام گل قشنگ رویاهای مامان و بابا ، با روزهای مانده به آغاز چه می کنی من هر شب وهر روز در انتظار دیدن روی ماه تو هستم ... نمی دانی که چقدر بیتاب در آغوش گرفتن یک میوه عشقم که بعد از 9 سال اینک می خواهم این میوه عشق را در آغوش بفشارم اینک مرا تشنه دیدار خود کرده ای . من تمام این لحظات را به خاطره که نه به خاطر خود می سپارم ،عزیزترین هدیه خداوندی از یک عشق پاک . امروز که تو پسر مائی و بعد ها این مطالب را خواندی مثل پدرت باش عاشق خانواده و مهربانو دوست داشتنی مثل پدری که عاشقانه دوستش دارم ، هر ثانیه دلتنگ نبودنش در خانه کوچکمان که حالا بوی تو می دهد ... من از هم اکنون خودم را برای ورود بهاریت آماده می کنم...
23 بهمن 1389

یه هدیه کوچولو برای مانی کوچولو...

  سلام عسلم خوبی؟ چند وقت بود که میخواستم برات یه چیزی بخرم. یه سی دی که مجموعه ای از موسیقیهای موتزارت بود مخصوص " مامان و جنین "  حتی  بعد از اینکه  بدنیا  بیایی میتونی اونها رو گوش بدی . موقعی که می خوای بخوابی ، یا بازی کنی و یا نقاشی بکشی... بالاخره امروز موفق شدیم با بابایی بریم نمایشگاه کودک و نوجوان که توی بوستان گفتگو برگزار شده بود. واااااااااااااای چقدر شلوغ بود. کلی مامان و بابا ها با نی نی هاشون اومده بودن ، یه عالمه خرید کردن. کاش خودت بودی هر چی دوست داشتی انتخاب میکردی تا برات بخریم . ولی عوضش اون سی دی که میخواستیم پیدا کردیم  و برات خریدیم. خیلی آهنگهای قشنگی داره . الان ...
22 بهمن 1389

مناجات با خدا 3 ( صحیفه سجادیه )

  ای که یادت یاد کنندگان را شرف است و شکرت شکرگزاران را کامروایی ست. و ای که فرمانبرداریت برای فرمانبرداران ، نجات و رهایی است ...  بر محمد و آلش درود فرست و دلهای ما را به یاد خودت از هر یاد ، و زبان ما را به شکر خودت از هر شکر ، و اعضایمان را به طاعت خودت ، از هر طاعت مشغول دار . و اگر برای ما فراغتی از کار مقدر کرده ای پس آن را فراغت همراه با سلامتی قرار ده تا در دنبال آن هیچ وبالی به ما نرسد و در آن فراغت ملامتی به دامن حیات ما ننشیند... تا نویسندگان اعمال زشت از ما با دفتری خالی از کردار بد برگردند . و نویسندگان خوبیها به سبب آنچه از حسنات ما نوشته اند شادان و مسرور باز آیند .  و چون روز...
22 بهمن 1389

چقدر دیر میگذره..............

      عزیز دلم نمیدونی این روزای آخر چقدر دیر میگذره...... هر شب خوابتو می بینم. چقدر خوشگل و نازی فندق من... هیچ وقت فکر نمیکردم اومدنت اینقدر زندگی من و بابایی رو عوض کنه!!!  هر چند که خیلی دیر برای اومدنت تصمیم گرفتیم . ولی خوشحالم که این تصمیم رو گرفتیم که هر وقت خودمون احساس کردیم دیگه جای یه نی نی توی زندگیمون خالیه اونوقت تو رو دعوت کنیم به این دنیا... نه صرفا فقط به خاطر اینکه بچه دار شده باشیم. اینطوری احساس میکنم بیشتر قدر تو رو می دونیم چون با تصمیم خودمون اومدی " البته با لطف بزرگ خدای مهربون " هنوز که تو دلمی به زندگیمون حس قشنگی دادی . نمیدونم وقتی بیایی اونوقت زن...
20 بهمن 1389

نی نی عجول...

  سلام قند عسلم... نفس مامان و بابا خوبی؟ خب معلومه که خوبی                                        قرار بود فندق ما ۲ فروردین بدنیا بیاد. ولی از قراره معلوم امروز خانوم دکتر گفت به احتمال زیاد مجبوریم زایمان رو جلو  بندازیم. از امروز  بهم استراحت مطلق داد برای اینکه  تا ۲ اسفند نی نی تو دل مامانی بمونه، بعدش هم باید ببینیم خدای بزرگ مهربون چی میخواد. مثل اینکه قراره قند عسل ما اسفندی بشه... خیلی نگرانم ، دل...
20 بهمن 1389

سومین سونوگرافی و وزن نی نی ...

                                                        سلام فندقم ... خوبی؟ امروز قراره بریم پیش خانوم دکتر تا بگه نی نی فسقلی ما چند کیلو شده؟! بابا نیما که خیلی ذوق داره زودتر بفهمه. بابا نیما هم با من اومد داخل اتاق خانوم دکتر ، وقتی داشت تو رو از مانیتور میدید همش پای منو فشار میداد خیلی خوشحال بود... دکتر گفت خدا رو شکر همه چیز طبیعی و نرماله...
19 بهمن 1389

مرخصی مامان...

سلام  کوچولوی شیطون بلا...       خوبی؟ چه سوالی پرسیدم ! خب معلومه که خوبی . از تکو ن خوردنهات میشه فهمید که ماشااله خیلی پرانرژی هستی. البته دو روزی که تعطیل بودم و استراحت داشتم حسابی حالمونو گرفتی ! از بس بی حرکت بودی همه ما رو نگران کردی... امروز رفتم دکتر گفت خدا رو شکر خیلی خوبی. ولی دو روزه که من خیلی درد دارم و از امروز هم خانوم دکتر مهربون برام ۲ هفته مرخصی استعلاجی نوشت. فردا هم با بابایی میریم سونوگرافی تا خانوم دکتر وزنت رو بهمون بگه. بابایی خیلی ذوق داره. دعا میکنم ای روزها زودتر تموم بشه تا وروجک نازمونو زودتر در آغوش بگیریم...   عاشقتم... ...
17 بهمن 1389

مناجات با خدا 2 ( صحیفه سجادیه )

طلب خیر از خدا...              خداوندا از تو به سبب دانشت درخواست خیر دارم ، پس بر محمد و آلش درود فرست و در حقم به خیر حکم کن  و شناخت آنچه را که برایمان اختیار کردی به ما الهام فرما و آنچه را برای ما سبب خشنودی به قضایت و تسلیم به حکمت قرار ده ، پس دلهره شک را از ما دور کن و ما را به یقین مخلصین تائید فرما . و ما را دچار فروماندگی از معرفت آنچه برایمان اختیار کرده ای مکن ، که قدر حضرتت را سبک انگاریم و مورد رضای تو را ناپسند داریم ،..  و به چیزی که از حسن عاقبت دورتر، و به خلاف عافیت نزدیک تر است میل پیدا کنیم، آنچه را از قضای خود که ما از آ...
15 بهمن 1389

دهمین سالگرد ازدواج مامان و بابا

سلام فندقم... بعد از دیشب که به من و بابایی خیلی سخت گذشت و همش نگران وروجک بودیم، حالا امشب من و بابایی دهمین سالگرد ازدواجمون    یعنی ۱۵ بهمن رو دوتائی،  البته نه ۳ تائی با هم جشن گرفتیم . وقتی از خونه مامانی برمی گشتیم رفتیم یه کیک کوچولوی   خوشمزه خریدیم و اومدیم خونه یه قهوه خوشمزه هم درست کردیم و سه نفری نوش جون کردیم . این اولین مهمونی ۳ نفره ای بود که با هم داشتیم . ایشااله سال دیگه فندق ما هم بین ما می شینه و هی شیطونی میکنه...                              ...
15 بهمن 1389