سلااااااااااااااام
مانی جونم ببخش خیلی وقته اینجا رو آپ نمیکنم. راستش یه مقدار مشغله دارم که وقت و حوصله امو گرفته. خدا رو شکر اوضاع تو روبه راهه همچنان مهد میری و کلی چیزای خوب یاد گرفتی. شعر انگلیسی میخونی ، کلمه های قلمبه سلمبه میگی که یه وقتایی شاخ در میارم.
روابط عمومی که بیستتتتتت ماشااله پر تحررررررک که گاهی منو واقعا خسته میکنی . متاسفانه خیلی بدغذایی و مشکل اساسی داریم با این موضوع. با مشاور تغذیه ات صحبت کردم گفت نمودار رشدت خوبه و مشکلی نداری ممکنه بخاطر بازیگوشی باشه و یه سری آموزش که ایشاله این عادت بد رو کنار بذاری . من بچه شکمووووو دوس دارم
اسم دوست صمیمیت توی مهد پریا هست که خیلی هواشو داری و البته اونم همینطور. و مهرداد داداش که خیلی با هم جورین و امیر علی شیطووووون که همسایه طبقه بالاییمونه و یه وقتایی جیغتون میره هوا.
روزی 20 بار میگی ناهید بیا همو بغل کنیم. بعد محکم بغلت میکنم میگی ناهید جون خیلی دوستت دارم بعدش بوسم میکنی. همه خستگیم در میره
وقتی دعوات میکنم میگی دیگه بچه ات نمیشم مامان ناهید بدددد
بعدشم یه کم قهر میکنی خودت میایی میگی معذرت خواهی کن. منم میگم معذرت میخوام بعد آشتی میکنیم.
آخرین دیالوگی که هرررر شب تکرار میکنیم:
من: شب بخیر پسرم
مانی :شب بخیر مامان
من :خوب بخوابی
مانی:خوب بخوابی ، خوابای خوب ببینی
صبحم که وقتی خوابی مجبورم با قربون صدقه لباس تنت کنم بریم مهد. من واقعا ازت معذرت میخوام ایشاله بتونم مامان خوبی برات باشم