خاطرات اول مهر...
دلم تنگه واسه بچه گیم
واسه شادی های ساده و بی دلیل
واسه اون روزایی که شوق اول مهر داشتم
واسه دنیای کوچیک بچه گی
واسه خنده های بچه گونه
واسه بوی کتابهای نو
واسه اشتیاقِ، گرفتن کتابهای درسی و هر روز دیدن تک تک صفحه هاشون
واسه حیات مدرسه
واسه بازی کردنهای بچی گیم
واسه دوستام
واسه کوله های کوچیک مدرسه و چند تا کتاب نازک توش، که با اشتیاق توش میذاشتم
واسه فکر شب اول مهر که چه کتابی رو با خودم ببرم مدرسه؟
واسه فکر اینکه کی ، خانوم معلم روز اول اسمم رو میخونه و چی ازم میپرسه؟
حتی واسه تکرار مدام کلمه حاضری که میخواستم روز اول با صدای بلند بگم
تا مبادا بد بگم !
واسه دغدغه مشق های ننوشته م
واسه اینکه بزرگترین درد زندگی م یه صفحه مشق ننوشته م بود
واسه مداد تراشیده و پاک کن هام با عمر کوتاهشون که همیشه گم میشدن
واسه خوابالو پا شدن و رفتن مدرسه
واسه حرفها و درسهای پشت هم معلم و گوش نکردن ما
واسه نیمکت های سخت مدرسه که تازگی ها میگن غیر بهداشتیه و ما الان قاعدتاٌ باید ناقص شده باشیم !
حتی واسه صدای نخراشیده زنگ مدرسه که به خاطر روحیه بچه ها جدیداٌ آهنگ میزنه
برای درس خوندن های مدام شب امتحان که تلافی یه سال در بیاد
نمیدونم چرا ؟! اما وقتی یاد مدرسه میوفتم کیف میکنم از اینکه این همه بچگی کردم و لذت بردم از زندگی با دل بی غصه بچه گونه م
دلم برای مدرسه تنگ شده
دلم برای بچه بودن تنگ شده
دلم برای اون روزها تنگ شده
وقتى براى اولين بار اين عكس ها رو ديدم، چنان ياد گذشته افتادم كه از اين همه تاثير خنده م گرفت. عكس هايى كه منو تا دبستان برد، جايى كه براى اولين بار نوشتن و خوندن یاد گرفتم. چنان پرشتاب اين عمر مى گذره كه وقتى به سال هاى دور نگاه میکنی جز يه لبخند كارى از دستت بر نمیاد. داستان هاى دبستان شيرين و آموزنده بود هرچند تكاليف زيادش برامون سخت بود اما چنان در سختى روزگار غرقيم كه مى گیم كاش امشب به جاى اين همه مشكل 100 بار از روى كوكب خانوم مى نوشتيم. عكس هاى زير نماد ساده درس خوندنمونه. لوازم التحريرهامون همه شبيه هم بود كه فرق بين بچه پولدار و بى پول بينمان مشخص نشه، پس يادمون دادن كه به هم فخر نفروشيم اما چه حاصل تمام درس هاى مدرسه با بزرگ شدنمون کم کم از يادمون میره !