روزانه های مانی جوجو...
این روزا سرم شلوغه زیاد نمیرسم بیام وبلاگ رو آپ کنم. هنوز کلی عکس مسافرت داریم که نذاشتم.
از دوستای خوبم که بهمون سر زدن و تولدمو تبریک گفتن ممنون.
مانی جوجو ماشااله دیگه اونقدر شیطون شده که نمیدونم از کجا بگم... اونقدر شیرین شده که میخوام قورتش بدم. الهی بمیرم بعضی وقتا محکم میگیرم توی بغلم اونقدر محکم فشارش میدم که جیغ میکشه گریه میکنه. کلی با بابا نیما بازی میکنن و کشتی میگیرن وقتی صدای قهقهه هاشون توی خونه گرم و صمیمی مون می پیچه از زندگی لذت میبرم و خدا رو شکر میکنم که کنار هم و سالم هستیم.
عاششششششششششششقشششششششششششششمممم
مانی جونم دوستت دارم خیلی زیاااااااااااااااااااااااااااااااد
آهان یادم رفت بگم میوه مورد علاقه مانی، بعد از گوجه سبز کشف شد ! هندونه
وااااااای که چقدر عاشق حموم رفتنه!!همینکه میگم بریم حموم خودش لباسشو درمیاره میره جلوی حموم و هی میزنه به در که زودتر بریم تو. وقتی هم که میخوام بیارمش بیرون از هر ابزاری مثل گاز گرفتن ، کشیدن موی من بیچاره ، جیغ و گریه و... کمک میگیره تا بمونه توی وان .
بالاخره مانی جوجو از ٥ شنبه یعنی ١/٤/٩١ شب رو کامل خوابید و دیگه برای شیر خوردن بیدار نمیشه. و از دیشب یعنی ٥/٤/٩١توی اتاقش تنها خوابید.
قررررررربونت بشششششششم جیگرم