بازم خرابکاری...
وااااااااااای خدا که نمیشه حتی یه لحظه از بچه ها چشم برداشت
مهمون داشتیم و مانی جوجو داشت توی تراس بازی میکرد و من هر دقیقه یک بار بهش سر میزدم. فقط 5 دقیقه ازش غافل شدم که چشمتون روز بد نبینه
دیدم یه قوطی واکس رو برداشته افتاده به جون در و دیوار. البته حسابی خودش و لباساشو خوشگل کرده بود و برای اینکه حیف و هدر نشه بقیه اشو میمالید به در و دیوار
هیچ کاری ازم برنیومد جز گرفتن چند تا عکس که البته بابا نیما زحمت کشید و من از غصه تمیز کردن تراس دستام جون نداشت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی