مانیمانی، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

❤ مانی...تنها بهانه زیستن ❤

نامه ای برای پسر عزیزمون مانی... از طرف مامان و بابا

1390/2/8 15:49
نویسنده : ღ نانی ღ
412 بازدید
اشتراک گذاری

 

آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی...صبور باش و مرا درک کن

 اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف میکنم....و یا هنگامیکه نمیتوانم لباسهایم را بپوشم...صبور باش و زمانی را به یاد آور که همین کارها را به تو یاد می دادم.

اگر زمانی که صحبت میکنم حرفهایم تکراری است و کلماتی را چندین بار تکرار میکنم...صبور باش و حرفهایم را قطع نکن و به حرفهایم گوش فرا بده....

وقتی نمی خواهم حمام کنم ....نه مرا سرزنش کن و نه شرمنده...زمانی را بیاد آور که تو را با هزار و یک بهانه وادار میکردم که حمام کنی.

وقتی بی خبری ام  را از پیشرفتها و دنیای امروز می بینی...با لبخند تمسخر آمیز به من ننگر.

وقتی حافظه ام یاری نمیکند و کلمات را به خاطر نمی آورم ...به من فرصتی بده تا بیاد بیاورم....

اگر نتوانستم  عصبانی نشو ...برای من مهمترین چیز نه صحبت کردن که تنها با تو بودن و تو را برای شنیدن داشتن است.

 وقتی پاهای خسته ام اجازه راه رفتن به من نمیدهند...دستهایت را به من بده....همانگونه که من دستهایم  را به تو دادم آنزمان  که اولین قدمهایت را بر می داشتی.

و زمانی که به تو میگویم دیگر نمی خواهم زنده بمانم و اینکه میخواهم بمیرم...عصبانی نشو...        

       روزی  خواهی  فهمید...زمانی  متوجه می شوی  که  علیرغم  همه  اشتباهاتم  همواره بهترین چیزها را برای تو خواسته ام و همواره  سعی کرده ام که بهترین ها را برایت فراهم کنم.

مرا یاری کن همانگونه که من تو را یاری کردم. آن زمان که زندگی را آغاز کردی.

یاریم کن تا قدم بردارم. به من کمک کن  تا با نیروی عشق و شکیبایی تو، این راه را به پایان برم.

من با لبخند و با عشق بیکرانم جبران خواهم کرد...همان عشقی که همواره به تو داشته ام....

فرزند دلبندم دوستت دارم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان فرشته
9 اردیبهشت 90 2:23
سلام عزیز دلم
واقعاً خدا کنه وقتی بزرگ می شن قدرمونو بدونن
بوسسسسسس


سلام . ایشااله