مانیمانی، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

❤ مانی...تنها بهانه زیستن ❤

مرواریدهای 13 و 14 مبارک عسلم...

عسل مامان ، خدا رو شکر دندون 13 و 14 هم به سلامتی دراومد البته یه کم بی اشتها شدی که اونم حل میشه. یه کم بد غذایی، به زور بهت غذا میدم. آرزو دارم یه روز با اشتها بشینی مثل بچه های گامبو غذا بخوری و من لذت ببرم ! یعنی میشه ای خداااااااااااا عاشق  هستی خیلی  دوست داری همچنین     و                       کاکائو و بستی که طعم تلخی داشته باشه خوشت میااااااد مثل خوددددددم آب آلبالو  هم دوست داری چون ترشه یه کم هم شیطونی . وقتی من یا بابا از پشت میز کامپیوت...
17 مرداد 1391

بابا نیما تولدت مبارک...

  در ستاره بارانِ میلادت میان احساس من تا حضور تو حُبابی است از جنس هیچ از دستان من تا لمس نگاه تو آسمانی است به بلندای عشق جشن میلادت را به پرواز می روم دراین خانگی ترین آسمانِ بی انتها آسمانی که نه برای من نه برای تو   که تنها برای “ما” آبیست تولدت مبارک   ...
16 مرداد 1391

اصلا میشه احساس رو نوشت؟

                                          نمیدونم چی بنویسم نمیدونم این همه احساس رو اصلا چجوری میشه نوشت؟ اصلا میشه احساس رو نوشت؟ این چند روز که مرخصی هستم و بیشتر وقتم رو با مانی میگذرونم خیلی روزای خوبیه. هر چند بعضی وقتا حوصله ش سر میره و شروع میکنه به غر زدن و بهانه گیری ولی میدونم اونم از اینکه این روزا رو با هم هستیم  خوشحاله و داره خودشو برام لوس میکنه. درست مثل یه دختر با احساس و لطیفه. همیشه دوست داشتم پسر داش...
4 مرداد 1391

جوجو طلای ما همچنان خودش میره دستشوئی ...

  جوجو طلای ما همچنان خودش میره دستشوئی ، هورااااااااااااااااااااا  خدا رو شکر میکنم که اینقدر هوامو داره . کلی داشتم فکر میکردم که چطوری باید آماده اش کنم تا از پوشک بگیرمش البته مامان گل و مهربونم تصمیم داشت خودش یواش یواش شروع کنه و بهش تمرین بده که خدا رو شکر خود به خود پسر گلم شروع کرد و ما حسابی سورپرایز شدیم. الهی قربونت بشم پسر طلای خودم        ...
24 تير 1391

یه خبر مهم ....( مامانی جیش دارم )

     الهی قربونت بشم که اینقدر تند تند داری بزرگ میشی . یه خبر مهم ......... مانی جوجو دیروز برای اولین بار 2 دفعه خودت با اشاره گفتی که جیش داری و خیلی با مزه لباست رو درآوردی و اونقدر تلاش کردی تا پوشکت رو هم باز کردی و رفتی جلوی دستشوئی ایستادی و هی میزدی به در ، منم با تعجب بردمت دستشوئی و خودت خیلی مرتب کارت رو انجام دادی و بعد از شستشو اومدیم بیرون. آخ که چقدر خوشحال شدم. خودت که اونقدر ذوق میکردی که وقتی اومدیم بیرون نمیذاشتی پوشکت رو ببندم. خیلیییییییییییییییییییی خوشحالم عسلم  ...
17 تير 1391

دندون 11 و 12

  بعد از دراومدن دندونهای آسیاب فک بالا که خیلیییییییییی هم اذیت کرد امروز دیدم 2 تا دندون آسیاب کوچولو  هم توی فک پائین جوونه زده. امیدوارم این بار دیگه اذیتت نکنه عسلم. ...
16 تير 1391

روزانه های مانی جوجو...

این روزا سرم شلوغه زیاد نمیرسم بیام وبلاگ رو آپ کنم. هنوز کلی عکس مسافرت داریم که نذاشتم. از دوستای خوبم که بهمون سر زدن و تولدمو تبریک گفتن ممنون. مانی جوجو ماشااله دیگه اونقدر شیطون شده که نمیدونم از کجا بگم... اونقدر شیرین شده که میخوام قورتش بدم. الهی بمیرم بعضی وقتا محکم میگیرم توی بغلم اونقدر محکم فشارش میدم که جیغ میکشه گریه میکنه . کلی با بابا نیما  بازی میکنن و کشتی میگیرن وقتی صدای قهقهه هاشون توی خونه گرم و صمیمی مون می پیچه از زندگی لذت میبرم و خدا رو شکر میکنم که کنار هم و سالم هستیم. عاششششششششششششقشششششششششششششمممم مانی جونم دوستت دارم خیلی زیاااااااااااااااااااااااااااااااد آهان یادم رفت ب...
6 تير 1391