مانی کچل میشود...
خلاصه بعد از کلی مقاومت در مقابل مامانی که از تابستون هی می گفت تا هوا سر نشده ببرین مانی رو کچل کنین که موهاش یه دست بلند بشه ،دوشنبه راضی شدیم که آقا مانی رو ببریم آرایشگاه... یعنی 6/9/91 ساعت 6 بعدازظهر من و نیما با مانی جوجو رفتیم به سوی آرایشگاه. همش نگران بودم که شیطونی کنه یا بترسه اما خدا رو شکر مثل یه پسر خوب نشست روی صندلی و تا آخر از جاش تکون نخورد وقتی آقای آرایشگر ماشین اصلاح رو گذاشتم جلوی سرش و موهاشو تراشید قیافه مانی دیدنی بود انگار بهت زده شده بود یا بغض داشت خودشم از قیافه اش تعجب کرده بود. هر از گاهی هم یه لبخندی میزد. وااااااااای خدا خیلی با مزه شده وقتی تموم شد یه دست کشید روی سرش برگشت منو...
نویسنده :
ღ نانی ღ
17:55