مامانی و بابایی یه دنیا ممنون...
خدا رو شکر میکنم که مادر شوهر و پدر شوهر مهربونی دارم. البته توی این 10 سال تا همین الان که این جمله رو نوشتم هیچوقت از این واژه استفاده نکرده بودم چون واقعا اونا مثل مامان و بابای خودم هستن و همیشه مثل اونا دوسشون داشتم . همیشه پشتیبان و حامی من بودن و هیچ وقت احساس تنهایی نکردم.
الانم با اینکه به هر حال خودشون احتیاج به استراحت دارن ولی هر روز مانی رو پیش خودشون نگه میدارن تا من از اداره برگردم خونه. واقعا خیالم راحته و حداقل اینطوری دیگه توی اداره نگران نیستم چون میدونم مثل خودم ازش مراقبت میکنن و شاید هم بهتر از من .
البته اینم بگم که مانی فسقلی خیلی بهشون وابسته شده و این علاقه و وابستگی دو طرفه ست . خیلی خوشحالم. امیدوارم یه روز بتونم تمام زحمات و محبت این 10 سالشون رو جبران کنم.
مامانی
بابایی
خیلی دوستون داریم...