تعطیلات آخر هفته با مانی
اونقدر خوابم میاد که نگووووووووووو آخه مانی جوجو از ساعت 2 نصفه شب تا همین الان که خوابش برد بیدار بود و همش نق میزد . نمیدونم چرا آخه اصلا سابقه نداشت . فکر کنم دیروز و پری شب که رفتیم عروسی چشم خوردی آخه ماشااله اونقدر خوش اخلاق و خوش خنده بودی که تو بغل همه میرفتی و کلی براشون ذوق میکردی. کلی هم تیپ زده بودی و جیگر شده بودی هر کی میدید می گفت وااااااااااای نیما کوچیک شده اصلا هیچ کس نگفت شبیه منی خیلی حسودیم شد.
راستی کلی هم کادو گرفتی از خاله مهری، مهناز خانوم و ریحانه خانوم که فکر کنم حدود 150 هزار تومنی شد دستشون درد نکه کلی خجالتمون دادن.
از پری شب تا حالا فکر کنم نیم کیلو اسفند دود کردم .شاید به خاطر اعتقادی که دارم اینطوریه هر وقت بیقرار میشی برات اسفند دود میکنم خیلی زود اروم میشی و خوابت می بره. خودم که عاشق بوی اسفندم.
آرزو میکنم زیر سایه رحمت خدای بزرگ و مهربون همیشه از همه بلاها و بدیها به دور باشی عزیززززززززم
پی نوشت: راستی این هفته سرمای شدیدی خورده بودم که مجبور شدم سه شنبه و چهارشنبه مرخصی بگیرم .همش نگران مانی فسقلی بودم که اونم مریض نشه خدا رو شکر به لطف مامانی و بابایی که تو رو بردن بالا پیش خودشون و من حسابی استراحت کردم و حالم خوب شد.ضمنا مثل سابق دیگه پنج شنبه ها اداره نمیرم و میمونم پیش مانی جوجو