مانیمانی، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

❤ مانی...تنها بهانه زیستن ❤

یه روز برفی...

1390/8/20 18:06
نویسنده : ღ نانی ღ
808 بازدید
اشتراک گذاری

از اونجایی که من عاشق برف هستم، هفته پیش که برف حسابی بارید چند تا عکس گرفتم  که موقع عکس گرفتن 3 تا دوست مهربون هم با من همراهی کردن که برای تشکر عکسشونو میذارم اینجا...

 

چشمتون روز بد نبینه  حسابی رفته بودم تو حس و داشتم از برف لذت میبردم و مثلا عکاسی میکردم که یه دفعه دیدم 3 تا سگ کنارم و در فاصله یک قدمی من ایستادن و زل زدن به من... دیگه نمیدونستم چیکار کنم فقط برای اینکه پیش اونا کم نیارم و وانمود کنم نترسیدم همونجوری ایستادم و ازشون عکس گرفتم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

سحر مامان آراد
20 آبان 90 21:18
آفرین بر مامان دلیر


مرسی
مهدي حاجيان
21 آبان 90 7:10
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااي ميتونم حدس بزنم دقيييييييييييييييييييييقن ميتونم حدس بزنم چه حالي بهت دست داده. ولي قيافه ي سگارو ببين تورو خدا!!!! بخدا دور از جون شما از خيييييييييييييييييييييييييلي از آدم ها هم خوشگل ترن هم مظلوم ترن هم مهربون تر!!!!!!!!!!


دقیقن همون حال درسته!!! خوشبختانه من سگارو دوست دارم ولی از اینکه بی هوا اونا رو دیدم ترسیدم
مامان پارسا
23 آبان 90 0:43

خیلللللللللللللللی نترسین
من بودم الان باید میومدین شب هفت


خدا نکنه عزیزم. خب منم دیگه نمیتونستم کاری بکنم
بابای مهرسا
23 آبان 90 11:01
چه لحظه ترسناکی

عیدتون مبارک


عید شما هم مبارک
مامان نفس
24 آبان 90 13:43
قرآن به جز از وصف علي آيه ندارد

ايمان به جز از حب علي پايه ندارد

گفتم بروم سايه لطفش بنشينم

گفتا كه علي نور بود سايه ندارد

دوست عزیزم عیدت مبارک لبت خندون و دلت شاااااااااااد


عید شما هم مبارک شیما جون