مانیمانی، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

❤ مانی...تنها بهانه زیستن ❤

ختنه مانی جوجو

1390/1/27 16:07
نویسنده : ღ نانی ღ
848 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

سلام پسر گلم . راستش از وقتی اومدی دیگه وقت نمیکنم هر روز به وبلاگت سر بزنم و اتفاقات مهم و قشنگ خودمون رو بنویسم . اونقدر وقت منو پر کردی که اصلا به جز تو به هیچ چیز دیگه ای نمیتونم فکر کنم.

البته اصلا ناراحت نیستم هاااااااااااااا . فقط یه کم روال زندگیم تغییر کرده که دارم سعی میکنم به حالت اول برگردم .

راستی امروز با عمه نسیم رفتیم بیمارستان برای یه عمل کوچولو ( ختنه ) از صبح ساعت 6 باید ناشتا بودی . آخرین بار ساعت 6 شیر خوردی که تا 30/6 طول کشید . بعدش هم با عمه جون و بابایی رفتیم بیمارستان .

اول یه آزمایش خون گرفتن  که چون من دلم نمیومد گریه تو رو ببینم با عمه رفتی توی اتاق . بعدش هم لباسهای مخصوص جراحی رو تنت کردیم .  وااااااااااااااااااااای که چقدر حس بدی داشتم اصلا دلم نمیخواد هیچ وقت توی اون حال ببینمت . از گرسنگی همش داشتی گریه می کردی ، منم همش قربون صدقت می رفتم تا یه کم آروم بشی .

ساعت 37/10 دقیقه رفتی توی اتاق عمل و ساعت 15/11 دقیقه  یه پرستار تو رو آوردSmiley و تحویل داد اونقدر گریه کرده بودی که تمام بدنت داشت می لرزید فوری پتو رو پیچیدم بهت و محکم توی بغلم گرفتمت و اونقدر توی سینه ام فشارت دادم تا آروم شدی و خوابت برد ، آخه گفتن تا 2 ساعت بعد هم نباید شیر بخوری . داشتم دق میکردم .

 بالاخره تا ساعت 4 کارمون طول کشید و ساعت 5 رسیدیم خونه . خیلی خسته شدی بعد از اینکه شیر خوردی حسابی خوابیدی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

نسترن
27 فروردین 90 15:41
سلام خانومی. مبارکه . خوب کردی که از همین سن کم ختنه نی نی رو انجام دادی. منم پسرم رو وقتی 20 روزه بود ختنه کردم


سلام عزیزم . ممنون
مامان فرشته
27 فروردین 90 15:58
سلام عزیز دلم
ای جانم الهی فداش بشم من
من اصلاً تحمل ندارم اگه من بودم همونجا غش می کردم


دیگه یه مرد کامل شدی مانی جونم
مبارکه


سلام دوست خوبم . مرسی
مامان الینا
28 فروردین 90 14:20
مبارکه انشالله به سلامتی


مرسی دوستم
مامان ابوالفضل
3 اردیبهشت 90 16:33
مبارکه گل پسر


مرسی عزیزم