صبا دیگر نمی وزد...
شاید وقتی سالم و سلامت هستیم هیچ وقت یاد خدا نیوفتیم و به شکرانه این سلامتی ازش تشکر نکنیم. شاید قدر سلامتی خودمون و اطرافیانمون رو ندونیم . به محض اینکه یکی از عزیزانمون و یا خودمون مریض احوال میشیم تازه دستمون رو به طرف خدا می بریم و ازش شفاء میخوائیم .
شاید منم قبل از اینکه مادر بشم اینطوری بودم ولی الان فقط روزی هزاران بار خدا رو شکر میکنم به خدا سلامتی مانی . هر چند باز هم کم و ناچیزه در مقابل این همه بزرگی و رحمت خداوند.
الان که مانی فقط دچار یه سرما خوردگی ساده شده من طاقت سرفه کردنش رو ندارم ، خودمو میذارم جای مادرهایی که عزیزشون جلوی چشمشون پرپر میشه. امتحان سختیه .آرزو میکنم هیچ وقت خدا هیچ مادری رو با مریضی یا داغ فرزندش امتحان نکنه .
نمیخوام دوستهای خوبم رو ناراحت کنم ، اما چند روز پیش با وبلاگی آشنا شدم که پدر یه فرشته کوچولو اونو می نویسه خیلی ناراحت شدم چند روزه که حالم بده . فقط دعا میکنم خدا به مادرش صبر بده و زودتر سلامتی اون فرشته ناز رو هم بهش برگردونه.
صبا دیگر نمی وزد
پس یادمون باشه هر روز برای سلامتی خودمون و عزیزامون خدا رو شکر کنیم......
سلامتی بزرگترین نعمتی هست که خدا به بنده هاش هدیه داده