دهمین سالگرد ازدواج...
امروز 15/11/90 دهمین سالگرد ازدواج من و نیماست. چقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود... البته تو یه نگاه اینطور به نظر میاد ولی وقتی برمیگردم و با دقت به عقب نگاه میکنم میبینم چه روزایی رو گذروندیم .شادی ؛ ناراحتی ، دلواپسی ، ترس و استرس ، خوشحالی و تفریح و تنوع و.... به هر حال گذشت. از وقتي با هميم روزها و روزها گذشته چه تلخ چه شيرين ،معبودم رو شاكرم كه در تلخيها كنارم بودي و شاديها را به كامم شيرين تر كردي .
الان جمع ما 3 نفره شده. البته پارسال هم مهمونی 3 نفره گرفتیم ولی اون موقع مانی جوجو هنوز تو دلم بود. امسال یه اتفاق دیگه هم افتاده و اونم مستقل شدن ماست. نقل مکان یه تنوع خیلی خوب بود برامون .
دیگه چیزی به تولد یکسالگی مانی نمونده . شاید تولد رو هم 3 نفره برگزار کنیم!!! نمیدونم هنوز برنامه ای ندارم .
همیشه وقتی لبریز یه انرژی عظیم هستم دعا میکنم. حس میکنم اون موقع به خدا نزدیکترم. ازش بابت هر چی که دارم تشکر میکنم و توی دلم برای همه دعا میکنم. دعا میکنم که خداوند اونی رو سر راهشون قرار بده که کامل کننده شونه. کسی که باهاش احساس امنیت و آرامش کنن. کسی که تکیه گاهشون باشه و شریک واقعی غمها و شادی هاشون. دعا میکنم انتخاب هاشون درست باشه تا بعد دچار تردید و دودلی و مشکل نشن.
اینم کیک دیشب : البته مامانی ، بابایی و خاله ها هم پیشمون بودن
يک تکه بلور، از جنس حضور
يک ياس سپيد، از رنگ اميد
با هرچي وفاست، از سوي خدا
همه تقديم تو باد
سالگرد ازدواجمون مبارک