خرید عید
سلام عشقم . خوبی مامانی؟ خب معلومه که خوبی ، دیشب تا ساعت ۳ و نیم صبح بیدار بودی نذاشتی بخوابم . صبح که بیدار شدم کلی بابا نیما مسخره ام کرد چشمهام اونقدر پف کرده بود که دیگه باز نمیشد. خیلی خنده دار شده بودم.
تازه قرار بود امروز با بابایی بریم صبحونه حلیم بخوریم ، بعدش هم بریم جمعه بازار . جمعه بازار چیزهای سنتی و قدیمی داره . منم میخواستم یه سری ظروف لعابی آبی فیروزه ای بگیرم با رومیزی برای هفت سین عید . ساعت ۸ و نیم رفتیم یه جا نشستیم حلیم خوردیم . خیلی بهم چسبید . بعدش هم رفتیم جمعه بازار .
خیلی شلوغ بود ، همه جا بوی عید میده ، این حال و هوا رو دوست دارم همین که می بینم مردم خوشحال هستن و دارن برای سال جدید خرید میکنن خیلی لذت بخشه . خلاصه بعد از کلی دور زدن اون چیزی که میخواستم رو پیدا کردیم ، کلا چیزهای قدیمی و سنتی رو دوست دارم .
هفت تا ظرف لعابی خوشگل که طرح گل بود انتخاب کردیم با یه رومیزی خوشگل که کار دسته . البته بقیه مخلفاتش مونده . حتما وقتی کامل شد و عید هفت سین رو چیدم عکسشو میذارم اینجا تا یادگاری بمونه .
میخوام امسال به خاطر ورود تو فرشته نازنین ، یه هفت سین خوشگل و به یاد موندنی داشته باشیم . حتما چند تا عکس سه نفری هم کنار هفت سین می گیریم . امسال برای من و بابا نیما عید در عیده . خیلی خوشحالم...
فقط یه هفته دیگه باید دوریتو تحمل کنیم... انتظاره شیرینیه نفس مامان و بابا
دلتنگتیم...