مانیمانی، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

❤ مانی...تنها بهانه زیستن ❤

سلااااااااااااااام

مانی جونم ببخش خیلی وقته اینجا رو آپ نمیکنم. راستش یه مقدار مشغله دارم که وقت و حوصله امو گرفته. خدا رو شکر اوضاع تو روبه راهه همچنان مهد میری و کلی چیزای خوب یاد گرفتی. شعر انگلیسی میخونی ، کلمه های قلمبه سلمبه میگی که یه وقتایی شاخ در میارم. روابط عمومی که بیستتتتتت ماشااله پر تحررررررک که گاهی منو واقعا خسته میکنی . متاسفانه خیلی بدغذایی و مشکل اساسی داریم با این موضوع. با مشاور تغذیه ات صحبت کردم گفت نمودار رشدت خوبه و مشکلی نداری ممکنه بخاطر بازیگوشی باشه و یه سری آموزش که ایشاله این عادت بد رو کنار بذاری . من بچه شکمووووو دوس دارم اسم دوست صمیمیت توی مهد پریا هست که خیلی هواشو داری و البته اونم همینطور. و...
5 آذر 1393

من و مانی

مانی جونم ببخش مثل قبلنا نمیتونم وبتو آپ کنم. اصلا فرصت نمیکنم. این روزا میری مهد کودک و خدا رو شکر خودت دوست داری. ضمن آموزش مثل کلاسهای نقاشی، ورزش، موسیقی و زبان انگلیسی،حسابی سرگرم هم میشی . چند تا دوست پیدا کردی که همش اسمشونو میگی مهرداد، سام، امیرعلی و پریا . گلاره جونم که مربیته و خیلی دوسش داری. ماشاله همچنان شیطونی و پر از انرژی. یه وقتایی کار بد میکنی من ناراحت میشم خودتو لوس میکنی میایی پیشم با قیافه مظلوم میگی ناهیدددد جووون با من دوست میشی؟!  ناهید جووون عصبانی نباش خب؟  اونوقت محکم فشارت میدم تو بغلم که جیغ میکشی بعد میگی به بابااااام میگممممم  دیروز با هم رفتیم سینما، مدرسه موشها رو دیدیم که خوش...
9 شهريور 1393

پسر یعنی...

پسر یعنی یه اتاق پر از توپ و تفنگ و ماشین  اتاقی پر از رنگهای آبی و سبز و قهوه ای پسر داشتن یعنی کلاه و کفش های اسپرت کوچک یعنی کروات و پاپیون و کت ها و کفش های چرم مردونه سایز کوچک پسر یعنی عاشق موزیک و موسیقی بودن یعنی پسرونه رقصیدن و کلی صداهای پسرونه ی دیگه موقع شنیدن آهنگ و سر و گردن چرخوندن  پسر یعنی رقص هلکوپتری و رپی یعنی عاشق آهنگ های ریتمیک خارجی بودن پسر یعنی یه کمد پر از لباسهای پسرونه و شلوارک و شلوارهای بگی و رپی و لباسهای طرح بن تن و بتمن و انگری برد و باب اسفنجی پسر داشتن یعنی دست نوازش کشیدن محکم رو صورت مادر و گفتن نازززززززززززززززی پسر یعنی تند تند بزنه رو شونه مامان و یک ری...
8 شهريور 1393

روز اول مهد کودک...

  بالاخره اون روزی که ازش بدم میومد رسید دیروز اولین روزی بود که رفتی مهد کودک. میدونم برات خوبه اما یه حس عجیبیه که میدونم همه مادرا موقع گذاشتن بچه هاشون تو مهد کودک دچارش میشن خدا رو شکر خیلی استقبال کردی و از اونجایی که خیلی مستقلی اونجام اذیت نشدی و زود رفتی تو جمع بچه ها. البته دیروز فقط یک ساعت موندی تا چند روز روال همینه تا عادت کنی. امروز مامانی با خاله سپیده زحمت کشیدن و تو رو بردن که 3 ساعت مونده بودی و موقع اومدن دوست نداشتی بیایی امیدوارم همینجوری ادامه بدی و راضی باشی.   البته کلاس آموزشی هم داری که میدونم خیلی خوشت میاد. ژیمناستیک، کلاس زبان، موسیقی و سفال که حتما برات خیلی خوبه. ف...
1 ارديبهشت 1393

هدیه خدا ...

  امروز یه روز خیلی خوب بود یه هدیه تولد خیلی بود وقتی از زبون کودکانه ات شنیدم که با احساس گفتی: ناهید جوووووون مانی جونم خیلی دوستت دارم الهی من قربون زبون شیرینت بشم جوجو  
13 اسفند 1392